Popular Posts

Saturday, December 11, 2010

گاه شماری اسطوره ای-جشنها و آیینها


این نگاره توسط حامد منوچهری کوشا در تاریخ ۲۶م فروردین, ۱۳۸۸ و در دسته اساطیر + اساطیر ایران باستان ارسال شده است

آثار بازمانده از دوره هخامنشی گویای آن است که در این دوره دو نوع گاه شماری رواج داشت:۱-گاه شماری دوره اوّل شهریاری هخامنشی یعنی تا اواخر دوره فرمانروایی داریوش بزرگ(۴۸۵-۵۲۱ ق.م)۲-دوره دوم از اواخر دوره پادشاهی داریوش بزرگ تا انقراض شهریاری هخامنشی.در دوره اول که می توان آن را گاه شماری پارسی باستان نامید و شاید پس از مهاجرت آریاییان و تأثر ایرانیان غربی از بابل و آشور و عیلام آغاز می شود یا با گاه‌شماری پیش از مهاجرت پیوند دارد آغاز سال از خزان است و این ویژگی همانند تقویم بابلی است.


سالهای چینی و کنفوسیوس

در دوره دوم که گاه شماری اوستایی جدید نام دارد پس از آشنایی ایرانیان با تمدن مصر در دوران کمبوجیه(۵۲۹-۵۲۲ ق.م)که متأثر از گاه شماری ساده و منظم مصری است و ماه های آن سی روزه و در پایان،سال قرار می گیرد و انتساب روزهای ماه به یک فرشته و جشن گرفتن روزهایی که نام ماه و روز مقارن می شود ئر هر دو فرهنگ ایران و مصر همانند است و این بخش نیز بی تردید از گاه شماری بابل و آشور نیز متأثر است.

آغاز گاه شماری اوستایی جدید را شاید بتوان از سالهای ۴۹۳-۴۸۰ق.م دانست.در گاه شماری قمری-شمسی پارسیان باستان یعنی گاه‌شماری نخستین با اتکاء به کتیبه های عیلامی و همخامنشی ،سال دوازده ماه دارد و این ماهها عبارتند از:۱-آدوکنئیشه برابر با ماه نیسانو بابلی ۲-ثوره واهره(بهار توانمند) برابر ماه ایارو بابلی۳-تئی‌گرچی برابر با ماه بابلی سیمنو۴-گرمه پده(پایگاه گرما)برابر با ماه بابلی دوزو۵-درنه باجی(ماه باج‌گیری)برابر با ماه بابلی ابو ۶-کاایرباشی‌یا برابر با ماه بابلی اولولو۷-باگیادی(ماه نیایش خدا یا میتره(میترا))برابر ماه بابلی تشریتو۸-ورکه‌زنه (ماه گرگ مردان)برابر ماه بابلی سمنو۹-آثی یادیه (ماه ستایش آتش)برابر ماه بابلی کیس لیمو۱۰-ماه آنامکه (ماه خدای بی نام)برابر ماه بابلی تبتو۱۱-سامی‌یا(ماه موحش)برابر ماه بابلی شبانو۱۲-ماه ویخنه(ماه شخم زدن)برابر ماه ادارو بابلی.

ماه تقویمی و سی روزه در گاه شماری اوستایی جدید همنام سیاره ماه یعنی ماونگه و نامی است که در گویش لری کنونی نیز مانگ نام دارد.هر سال دوازده ماه دارد و این ماهها در این گاه شماری هم نام ماههای کنونی ایرانی است و این نامها(ماههای کنونی)از سال ۱۳۰۴ دیگر بار برای ماههای ایرانی انتخاب و سال هجری قمری که بر اساس حرکات ماه در طی یک سال قمری تنظیم می شد به هجری شمسی تبدیل شده است.در تقویم اوستایی هفته وجود نداشت و هفت روز هفته که از سنبه تا جمعه ادامه دارد بعد از اسلام در ایران رواج یافت. هر یک از ماهها در گاه شماری اوستایی جدید دارای سی روز است و هر روز را در این گاه شماری به ترتیب نامی است به شرح زیر که با اساطیر زرتشتی پیوند دارد:۱-هرمزد(اهورمزد)۲-بهمن(وهومنه)۳-اردیبهشت(اش و هیشت)۴-شهریور(خشتروئیریه)۵-اسفندارمذ(سپنت آرمیئتی)۶-خرداد(هئوروَتات)۷-امداد)امرتات)۸-دی‌به‌آذر(دئوش)۹-آذر(آتر)۱۰-آبان(اپم)۱۱-خورشید(هوَرِخشتَ)۱۲-ماه(ماونگه)۱۳-تیر(تیشتریه)۱۴-گوش(گئوش)۱۵-دی به مهر(دَوش۱۶-مهر(میثر)۱۷-شروس(سرئوش)۱۸-رشن(رشنو)۱۹-فروردین فروَشی۲۰-بهرام(ورثرغن)۲۱-رام(رامن)۲۳-باد(واتَ)۲۳-دی به دین دئوس ۲۴-دین (دئنا)۲۵-ارد یا ارت اشی ونکوهی۲۶-ارستاد(ارستات)۲۷-آسمان(اَسمن)۲۸-زامیاد(زَم)۲۹-ماراسپند(منثر سپنت)۳۰-انیران(انغزرئوچاو).بدین سان هر یک از روزهای ماه به نام امشاسپند یا ایزدی نامیده می شدند.نام مکاهها نیز نام دوازده تن از این امشاسپندان و ایزدان است.بدین سان که می بینید در اسامی ماه ترتیبی نیست اما در نام روزها نخستین روز به نام خدا و شش روز بعد آن به ترتیبی که در اوستا آمده به نام امشاسپندان و روزهای دیگر هم نام ایزدان بزرگ است.

در گاه شماری اوستایی جدید به هنگام تطبیق هر یک از روزهای ماه با نام همان ماه ایرانیان آن روز را جشن می گرفتند و بدین سان در دوازده ماه ۱۲ روز جشن بر پا می شد و این جشن ها به این نام بود:۱-فروردین روز(نوزدهم)در فروردین ماه”چشن فروردگان”۲-اردیبهشت روز(سوم)در اردیبهشت”جشن اردیبهشت‌گان”۳-خرداد روز(ششم)در خرداد ماه”جشن خردادگان” ۴-تیر روز(سیزدهم)در تیرماه “جشن تیرگان”۵-اَمرداد روز(هفتم) در امرداد ماه “جشن امردادگان”۶-شهریور روز(چهارم)در شهریور ماه “جشن شهریورگان”۷-مهر روز(شانزدهم) از ماه مهر”جشن مهرگان۸-آبان روز (دهم)در آبان ماه”جشن آبان‌گان۹-آذر روز (نهم) در آذرماه”آذرجشن”۱۰-هرمزد روز(یکم)در دی ماه “جشن خرم روز”(دی دادار جشن)۱۱-بهمن روز(دوم)در بهمن ماه “جشن بهمنچه”(بهمن‌گان)۱۲-سپندارمذ روز(پنجم) در سپندارمذ ماه “اسپنداد جشن.

برخی از این جشن ها علاوه بر انگیزه اسطوره ای انگیزه ملی نیز داشت و هر یک از این جشنها را به یکی از شهریاران یا قهرمانان ملی نسبت می دادند.مثلا نوروز منسوب به جمشید،مهرگان روز بر تخت نشستن فریدون،تیرگان جشن پیروزی ایرانیان بر توران و یادمان آرش کمانگیر بود.هر جشن ماهانه نمادی از گلها و گیاهان را با خود داشت و این گل ها نماد ایزد همان ماه بود مثلا یاسمن از آن بهمن ماه،مرزنگوش ویژه اردیبهشت،بیدمشک ویژه اسفند،سوسن وسژه خرداد و زنبق ویژه امرداد ماه بود.افزون بر این جشنها ایرانیان در طول سال شش جشن بزرگ که گهنبار(گاهنبار)نام داشت برپا می کردند و هر یک از این گهنبار ها در پنج روز برگزار می شد و از آنجا که آفرینش در اساطیر زرتشتی در این شش هنگام تشکل یافت این جشنها با روزهای آفرینش پیوند داشت.این گهنبار ها به ترتیب نامی ویژه داشت:۱-مدیوزم به معنی میانه بهار که در روز چهل و پنجم سال یعنی در پانزده اردیبهشت(دی به مهر)برپا می شد و این روزی بود که در اساطیر زرتشتی آسمان آفریده شد۲۱-میدیوشم که در تیرماه و در روز دی به مهر(روز پانزدهم ماه) و میانه تابستان یعنی روز صد و پنجم سال برگزار می شد و روز آفرینش اب بود۳-پتیه شهیم در انیران روز یا روز سی‌ام شهریور ماه و صدو هشتادمین روز سال که روز آفرینش زمین و جشن خرمن بود۴-چهارمین گهنبار ایاسرم نام داشت.این جشن در هنگام بازگشت گله از کوهستان در دویست و دهمین روز سال و روز سی‌ام مهر ماه و در انیران روز بر پا می شد و با روز آفرینش گیاه پیوند داشت۵-پنجمین گهنبار میدیاریم نام داشت.این جشن در دی ماه دویشت و نودمین روز سال در بهرام روز با روز بیستم ماه برگزار می شد و با روز آفرینش جانوران پیوند داشت۶-ششمین گهنبار همسپتدیم نام داشت.این جشن در آخرین روز سال یا وهشتوایشت برگزار می شد و با روز آفرینش انسان پیوند داشت.هر گهنبار پنج روز به طول می انجامید و آخرین گهنبار با محاسبه پنجه ده شب روز به طول می انجامید. در ششمین گهنبار فروهر در‌‌گذشتگان نیکوکار به زمین نزو می کردند.ابوریحان از آخرین گهنبار می گوید که این عید ده روزه بود آخرین پنج روز اسفندماه را نخستین فروردگان و پنجه وه یا(خمسه مسترقه) را دومین فروردگان می نامیدند و امروز زرتشتیان همانند گذشته این ده روز را فروردیان می دانند و در آن مراسم و آیین خاص آن را به جا می آورند و نخستین ماه سال به سبب اعتقاد به نزول فروهر ها از آسمان به زمین فروردین نام یافته است و هم بدین دلیل است که برای نزول فروهر ها در این روزها خانه ها را تمیز و آراسته می کنند،لباس نو می پوشند،بوی خوش و بخور کاربرد می یابد و سفره عید و سفره هفت سین دعا و نیایش خاص خویش را دارد و هفت سین اشاره به نام هفت امشاسپندی دارد که برترین آنها اهور‌مزدا است.افزون بر این جشنها در ایران باستان روزهای دیگری نیز جشن می گرفتند و از این شمار می توان از جشن سده که آثار آن تا به امروز باقی مانده،آذرجشن،سیرسور،خرم روز،دیبکان،آبریزکان،باد روز،برسده،مردگیران و جز آن را نام برد و این جشن ها هنوز هم نزد پارسیان برگزار می شود.جشن فروردگان جشن فروهرهای مردگان و پارسیان در این روز به دخمه می روند و در معبد آنجا به روایت زنده‌یاد پورداوود صندل و بخور می سوزانند و موبدان با نذر میوه و گل مراسم آفرینگان را به جای می آورند و این جشن شبیه عید توسّیانت عیسویان کاتولیک است که در اول نوامبر برگزار می شود و عید مردگان است و در این روز مزارهای مردگان خویش را با گلها می آرایند.در جشن آبان‌گان پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا و یا رود ایزد پاسدار آب را ستایش می کنند.در جشن آذرگان پارسیان به آتشکده رفته و آتش نیایش می خوانند.در جشن بهمن‌گان پارسیان به دلیل اینکه امشاسپند بهمن بر زمین پاسدار چارپایان سودمند است از خوردن گوشت پرهیز می کنند.در جشن اسپند پاره های ویژه ای از اوستا را بر روی کاغذ نوشته و بر در خانه ها می آویزند تا سراسر سال آینده را از گزند ماران و مورچگان در امان باشد این جشن را جشن برزیگران نیز می گویند چرا که این افسون برای پاسداری از کشتزارها از حشرات موذی است.ابوریحان بیرونی از این جشن به نام جشن مردگیران یاد می کند و در التفهیم آن را جشن رقع کژدم نامیده که یاد‌آور رسم کنونی پارسیان است.

در اوستا روز اَزن و شب خشپن نام دارد و در گاه شماری کهن زرتشتی شب و روز پنج گاه و به شرح زیر بوده است:۱-هاون‌گاه(هاونی)۲-رپیثوین‌گاه(رپیثونَ)۳-اوزیرین گاه(اوزیثئیرین)۴-اویسروتریم‌گاه(ائیویسروتریم)۵-اُشهین‌گاه(اوشهینَ).در این تقسیم بندی آغاز روز از بر‌آمدن خورشید تا نیمروز هاون گاه از نیمروز تا حدود سه بعدازظهر که گرمترین زمان روز است رپیثوین گاه و از حدود سه بعدازظهر که تف خورشید کاهش می یابد تا پایان شب اوزیرین گاه،از آغاز شب تا نیمه شب اویسروتریم گاه و از نیمه شب تا صبح اُشهین گاه بود؛و در تقسیم بندی کلی چون روزهای زمستان کوتاه است فقظ چهارگاه برای آن محاسبه و رپیثوین گاه ساقط و هاون گاه از صبح تا شب ادامه می یابد.این اسامی با نمودهای آیینی پیوند دارند،چندان که هاونی همان هاون و زمانی است که علئت را برای تهیه هوم به کار می گرفتند.رپیثو با رپیثوین با ایزد تابستان پیوند دارد و هر یک از این نام‌ها ایزدانی هستند که به پاسداری پنج گاه شبانه روز مشغولند و با هر یک از این ایزدان گروهی دیگر از ایزدان چون مهر،اردیبهشت،آذر،اپم‌نپات و سروش و رشن همکاری دارند و به ویژه چند تن از ایزدانی که از یاران و همکاران اوقات پنجگانه اند عبارتند از:ساونگهی و ویسپه از یاران هاونی؛فرادت فشو و زنتوم از همکاران رپیثوین؛فرادت و تیر و دخیومَ و داخیوم از یاران اوزیئیرین؛فرادت ویسپم هوجیائیتی و زرَثوشتروتِم از همکاران ایئوبسروثریم و برجیه و نمانیّه از همکاران اوشهینَ اند.

در اوستا لغت یارِ و نیز سَرِدَ برای سال به کار برده شده است.به روایت از ابوریحان در آثارالباقیه نخستین ماه زرتشتیان سُغد،نوسرد و هفتمین ماه فغکان نام داشت و روز اول ماه هفتم جشنی به نام نیم سرده یعنی جشن نیم سال برپا می شد و از این روایت چنین بر می آید که در ایران کهن پیش از گسترش گاه شمار اوستایی جدید آغاز پاییز و شروع سرما اول سال یا نوروز بوده است.برخی از شرق شناسان شروع سال هخامنشی را از ماه باگ‌یادی می دانستند و این ماهی بود که بعدها جای آن به جشن مهرگان در روز شانزدهم مهر داده شد و از جشن های بزرگ ایران باستان بود.بدان سان که گفته شد به روایت از پورداوود تقویم اوستایی شاید از اواخر سلطنت داریوش بزرگ و در فاصله سالهای ۴۸۳و۴۹۳ پیش از میلاد رواج یافت.

در اوستا تابستان هَمَ و در پهلوی هامین،زمستان زیمَ(زین)و در پهلوی دمستان و در اوستا جز این دو فصل از فصل دیگری سخن نرفته و این بدان دلیل است که در ایران باستان هفت ماه از سال را تابستان و پنج را زمستان می دانستند و در.در گاه شماری بسیاری از روستاهای ایلام و لرستان تقسیم بندی فصل ها به شرح زیر است:۱-بهار از پنجاه و پنج روز به نوروز(ششم بهمن)آغاز و سی و پنج روز پس از نوروز (پنجم اردیبهشت)پایان می یابد۲-تابستان(پائیزpayez) از پنجم اردیبهشت آغاز و در دوم مرداد پایان می یابد۳-پاییز(سرداوا)از دوم مرداد آغاز و در یکم آبانماه پایان می یابد ۴-زمستان از یکم آبان آغاز و در پایان دیماه به پایان می رسد.در منطقه لرستان و ایلام ۷آبان تا۷آذر به تول‌تکن(زمان ریختن برگها)موسوم است و در سیاه چادر ها چادرنشینان گندم برشته‌ئی درست می کنند و آن را به عنوان سهم دایاله(پیرزن)اطراف اجاق می ریزند تا دایاله گله را نفرین نکند.دایاله که شاید الهه ای چوپان و فراموش شده است سنگی به هیئت پیرزنی در کوه بزان در منطقهزردلال کاوشن در دامنه گرین کوه نزدیک نهاوند و به غیر از گندم برشته برای دایاله آشی به نام پرشکه می پزندذ و آن را نذر دایاله می کنند.

پنج روز پنجه که در تقویم آیین زرتشتی هر روز آن به ترتیب به نام یکی از پنج فصل گات ها یعنی:۱-اهنودگاه ۲-اشتودگاه ۳-سپنتمدگاه ۴-وهوخسترگاه ۵-وهیشتواشت‌گاه نامیده می شد روزهایی بود که جزء روزهای سال محاسبه نمی شد و انجام کاری غیر از شادی و جشن در این روزها حرام بود.بدان سان که از گزارس مربوط به میر نوروزی بر می آید از روزگار هخامنشیان رسم انتخاب میر نوروزی از میان طبقات فرودست برای پنج روز فرمانروایی رایج و این مراسم تا سال۱۳۱۱ به شکل رسمی و بعد از آن اینجا و آنجا گه‌گاه به شکل بازی و در جهت لطیفه پردازیث و سیاسی وجود داشته است و شعر معروف حافظ:

سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکیم میر نوروزی

گویای رواج این مراسم در زمان حافظ است.خاستگاه این مراسم بی تردید گذر از روزهای پنجه یا روزهای منحوسی است که انجام هر کاری غیر از شادی و جشن در آن ممنوع و هم بدین دلیل بود که شهریار به شکل صوری و نه رسمی برای مدت پنج روز از شهریاری کنار می رفت تا نحوست پنجه دامن میر نوروز و شهریار پنج روزه را بگیرد و شهریار پس از روزهای پنجه دیگر بار به شهریاری و فرمانروایی باز می گشت.

این مراسم در بابل در جشن سال نو به گونه‌ئی دیگر اجرا می شد و چنین بود که در جشن دوازده روزه‌ی سال نو بابل چهر روز سال نو از تقویم حذف می شد و روز پنجم معبد را آب و جارو می کردند و بخور می سوزانیدند و در مراسمی آیینی همانند مراسم قربانی کردن بزطلیقه اسرائیلیان گناهان و ناتوانی های جمع را به گوسفندی نسبت می دادند و گوسفند را سر می بریدند و تن گوسفند را از مذبّح “نبو”،واسطه بین خدایان و انسانها می آویختند و سرانجام سر و تن قربانی را به رود می افکندند و از مأوای مردم دور می کردند.اسرائیلیان بزطلیقه را تعقیب و بز را از فراز خرسنگی که به دریا مسلط بود به دریا می افکندند تا بلاگردان گناه مردمان باشد.در بابل در همین روز یعنی روز پنجم سال نو شاه کاخ خویش را ترک و جایگاه خود را در معبد مردوخ(مردوک) واگذار می کرد،در اوج مراسم شاه لباس شاهی را از تن درآورده و مورد ضرب و شتم کاهن قرار می گرفت.شاه متواضعانه در برابر تندیس مردوخ زانو می زد و همه بدی ها و پرخاشگری هایی را که بدو نسبت می دادند انکار و از پیروزی دادگری و نظم بر آشفتگی سخن می گفت و تندیس مردوخ را می گرفت تا تجسمی از خدا باشد و دیگر بار به سلطنت باز می گشت.گفتنی است که این مراسم با سنتی غریب کامل می شد و طی آن کاهن سیلی محکمی بر چهره شهریار می نواخت و اگر این سیلی موجب سرازیر شدن اشک از چشم شهریاری می شد آن را به فال نیک گرفته و نشانه نزول باران در آن سال بود.بدان سان که گفته شد جشن سال نو بابل یازده روز طول می کشید و روز دوازدهم تندیس خدایان را به معابد باز می گرداندند و جشن پایان می یافت.

از سویی جشن نوروز به ویژه در آغاز بهار نه تنها جشن نو شدن طبیعت که نوشدند اسطوره‌ای جهان است آفرینش در اساطیر ایرانی از فروردین ماه آغاز شد و هر فروردین می تواند پایان ۱۲ هزار سال و فرجام جهان کهن و نو شدن آن پس از پیروزی نیروهای اهورایی بر اهریمن باشد و در اساطر بابل نیز شاید جشن سال نو با برداشتی از این گونه همراه بوده است.

انسان کامل از ديدگاه اشوزرتشت

زرتشت پيامبر ايران باستان، چون ساير بزرگان تاريخ بشر زندگي‌اش در هاله‌اي از اسطوره و افسانه فرو رفته است، به گونه‌اي که در تاريخ تولد و زادگاه اين پيامبر اتفاق نظر زيادي وجود ندارد. اگر بخواهيم نظر محققين و مؤلفين دوره‌هاي مختلف را در اين مورد نقل کنيم، مجموعه‌اي بسيط خواهد شد.

اشارتي مختصر به برخي از مهم‌ترين اقوال:

ارسطو Aristotle، زرتشت را 6000 سال قبل از افلاطون گزارش کرده است، هرمودورس «Hermodoros» 5000 سال قبل از نبرد ترويا Troya را تاريخ تولد زرتشت مي‌داند. برخي محققين تاريخ 6000 ساله ارسطو را 600 سال ق.م فرض کرده‌اند. پرفسور فاروق صفي‌زاده دوره‌ي گاثاها را به 14000 سال قبل مي‌رساند. ولتر Volter دانشمند فرانسوي حيات زرتشت را 6000 سال قبل از کوروش مي‌داند.

گاثاها قديمي‌ترين بخش اوستاست که زبان آن، هم دوره‌ي وداهاست. با استناد به اين بخش اوستا تاريخ تولد زرتشت 1500 سال ق.م مي‌باشد. «موريس مترلينگ گاثاها را قديمي‌تر از وداها مي‌داند.»

اختلافات بسياري نيز در مورد زادگاه زرتشت وجود دارد ... که شهر «شيد»، تکاب کنوني، در منطقه آذربايجان و شهر«ري»، مراغه کنوني، معتبرتر از ديگر اقوال مي‌نمايد.

يکي از دلايل اين اختلافات، تولد چند شخصيت بنام زرتشت در تاريخ ايران بوده است. به عنوان مثال: محمود شهر زوري نويسنده نزهه الارواح و روضه الافراخ، قطب الدين شيرازي نويسنده دره التاج لغزه الديباج، سعدالدين اسعد دواني نويسنده لوامع اشراق في مکارم الاخلاق زرتشت را با حضرت ابراهيم خليل الله يکي دانسته‌اند.

فراهيم يا پراهيم در زبان پهلوي به معني طبيعت است. واژه اپراهام «Apraham» همان ابراهيم مي‌باشد. نام پدر حضرت ابراهيم آذر است که نامي‌است ايراني. معجزه زرتشت و حضرت ابراهيم هر دو وابسته به آتش است. زاده شدن هر دو در غار و ديگر تشابهات سبب شده که برخي مورخين کتاب حضرت ابراهيم، مصحف را، همان اوستا و يگانگي اين دو شخصيت را دليلي براي نبودن نام زرتشت در قرآن بدانند (البته در آيه 17 سوره حج از زرتشتيان بنام مجوس و در زمره‌ي اديان صاحب کتاب ياد شده است. در عهد قديم و جديد انجيل يوحنا، باب يکم، آيه 14-انجيل متي، باب دوم، آيه 14- باب 16، آيه 16 و ... نيز از زرتشت و زرتشتيان به خوبي ياد شده است.)

******************

نام او «زرتوشتر» به معني دارنده رداي زرد و عصاي زرين است. نام خانوادگيش «سپي نم» به معني سپيد، نام پدرش «پور وشب» به معني دارنده اسب خاکستري و نام مادرش «دوغدوا» يعني دوشنده‌ي گاو سپيد مي‌باشد.

اوستا نام کتاب اين پيامبر است که معني لفظي آن علم و دانش، پايه و اساس است و گاه آن را مترادف واژه «ودا»، معرفت، مي‌دانند. اوستا را انجيل حکمت و دانش ايران قديم مي‌دانند. اوستاي موجود يک پنجم اوستاي اصلي مي‌باشد. که شامل 5 بخش است: يسنا، وسپرد، يشت، ونديدا و خرده اوستا.

يسناها Yasna مجموعاً از 72 هات Hat تشکيل شده‌اند که 17 هات آن «گاثاها» يقيناً سروده‌ي زرتشت است (اوستاي قديم) و بقيه اوستا بتدريج در طول زمان شکل گرفته است.

«در جهان راه فقط يکي است و آن راه اَشايي، يعني راستي و درستي و پويش حق است و ديگر راه‌ها همه نادرست و بيراهه است.» «يسنا، هات 72، بند 11»

تاريخ اديان به روشني نشان مي‌دهد هر قومي که ديني نو را بپذيرد، با گذشت زمان پاره‌اي از آداب و اعمال و عقايد ديرين خود را بدان وارد مي‌کند و براي آن‌که اعتبار و رسميت يابد، به بزرگان دين نو نسبت ‌مي‌دهد. با ظهور زرتشت تمامي خدايان آريايي و مغ‌ها جزء ديوان محسوب شدند، اما پس از او اندک اندک انديشه‌هاي قديمي در اين آئين نفوذ مي‌کنند. خداي مهر يا ميترا مورد پرستش قرار مي‌گيرد، به طوري که در عصر ساسانيان گر چه دين زرتشتي، دين رسمي کشور است، اما مراسم مهر پرستي، جشن مهرگان و ... دوباره بر‌گزار مي‌شوند.

«کهانت» يا روحانيت امور معنوي، در قوم آريا به عهده مغ‌ها بود که با ظهور زرتشت و جذب تدريجي اين گروه‌ها به اين دين زمينه ورود انديشه‌هاي کهن هموارتر شد. به تأئيد تمام محققين زرتشتي در گاثاها که متعلق به زرتشت است، يگانه پرستي به وضوح آشکار است، اما در قسمت‌هاي متأخر اوستا، گاه انديشه ثنوي ديده مي‌شود که به سبب تأثير جريان‌هاي پيراموني در دوران انحطاط 1 دين زرتشت بوده است. اهورمزدا در برخي قسمت‌هاي متأخر اوستا و ديگر آثار دوره‌ي افول اين دين گاه از موقعيت يکتايي خود سقوط مي‌کند و در برابر «انگره مينو» (اهريمن) قرار مي‌گيرد.

انگره مينو «Angra Mainyu» يا انديشه بد از نظر فلسفي در برابر سپنتامينو «Spenta Mainyu» يا انديشه نيک قرار دارد، که هر دو صفت يا اسم معني هستند و وجود خارجي ندارند. خالق اين دو انديشه کيهان اهورامزداست.

آن‌چه در حيات ديني بشر مهم است، اعراض و معاني است نه اشکال و صور ظاهري آن‌ها و يقيناً در ميان الهه‌پرستي قوم آريا يکباره گفته نشده، خدا يکي است بلکه بشر مسير طولاني پيموده تا به اين فهم عميق روحاني رسيده است. که: يکي هست و نيست جز او وحده هو لا اله الا هو «هاتف اصفهاني»

براي پي بردن به ارزش واقعي زرتشت بايد انديشه‌هاي او را با توجه به شرايط زماني و مکاني که مي‌زيسته بررسي کنيم. اولين انساني که به ارزش و شأن انسان مفهوم بخشيد و گوهر عقل را خاطر نشان ساخت زرتشت بود. انتخاب، اختيار و اراده، هزاران سال قبل از سارتر و نيچه و ديگر بزرگان اگزيستانسياليسم در مکتب زرتشت مورد توجه واقع شده است.

***************

عنصر آتش و خورشيد از دير باز علاوه بر ايرانيان مورد توجه تمامي اقوام بوده است. 2 نور رمز و کنايه‌ايست از دانش الهي، مانتره يا خرد درست، معرفت يزداني و پاکيزگي اخلاقي در تمام اديان نور، نماد خداوند است.

«با توسل به نماز مي‌کوشم به اَشا «معرفت الهي، نظم راستين دست يابم.» «يسنا، هات 43، بند 7 و 9»

سهروردي شيخ اشراق اين‌گونه بيان کرده:

«هوشنگ نخستين کسي بود که آتش بر پا کرد و پس از او جمشيد و بعد کيخسرو و ديگر ملوک دانشمند ... در جهان چيزي اظهر و روشن‌تر از نور نيست، بنابراين در تعريف چيزي از نور بي‌نيازتر نيست ... نخستين حاصل از نور الانوار واحد است که اَلاَقَربُ العظيم يعني: «نور بزرگ و نزديک که بعضي پيشنيان آن را عنصر اول مي‌خواندند .... عقل کل، عقل همه عالم است و علت فلک اقصي است که جِرم او را جِرم کل و حرکت او را حرکت کل مي‌خوانند. زيرا جرم و حرکت او بر جميع حرکات و اجرام داخل او محيط است و بعضي از فهلويان او را بهمن خوانند.»

بهمن نور است و سروش و پيک خداوند. اهورامزدا خود نور الانوار است.

قطب الدين اِشکوِرَي از شاگردان بنام ميرداماد در کتاب «محبوب القلوب» اشارتي زيبا دارد: «خداوند نور را ابداع کرد و تاريکي را تابع آن قرار داد، زيرا صورت وجود، تضاد است؛ پس وجود تاريکي ضرورت است و در جهان آفرينيش واقع شده است.»

نورِ نورِ چشم، خود نورِ دل است نور چشم از نور دل‌ها حاصل است

باز نورِ نورِ دل، نور خداست کو ز نورِ عقل و حس، پاک و جداست

...................

پس به ضد نور دانستي تو نور ضد، ضد را مي‌نمايد در صدور

رنج و غم را حق پي آن آفريد تا بدين ضّد، خوشدلي آيد پديد

پس نهاني‌ها به ضد پيدا شود چون‌که حق را نيست ضد، پنهان شود «مثنوي دفتر اول»

ب: انسان کامل از ديدگاه زرتشت:

11 اصل اعتقادي در دين زرتشت وجود دارد که رستگاري در دو جهان در گرو پيروي از آن‌هاست؛ در واقع با پذيرش اين اصول مسير حرکت به سمت انسان کامل آغاز مي‌شود.

1. توحيد مطلق و ايمان به اين‌که اهورامزدا، هستي‌بخش دانا، آفريننده تمام کائنات و سرچشمه خوبي‌هاست.

2. اعتقاد به دو اصل خوب و بد يا سپنتامينو و انگره مينو که لازم و ملزوم يکديگرند.

3. اعتقاد به آزادي عقيده و آزادي گزينش راه نيک يابد.

4. مسئوليت فردي در قبال آزادي و پاسخ‌گويي به نتايج حاصل از نيک و بد

5. عقيده به جاودانگي روان

6. عقيده به بهشت و دوزخ

7. اعتقاد به پيامبري اشوزرتشت

8. اعتقاد به رستاخيز معنوي

9. اعتقاد به نجات دهنده، سوشيانت

10. عقيده برگشت انسان به سوي خدا

11. عقيده به مراحل 6 گانه رسايي و تلاش فردي براي کمال‌رسايي

زرتشت پس از اين‌که خداوند را هستي‌بخش «اهورا» همه دانا «مزدا» و دادگر «اَشا» معرفي مي‌کند، 6 فروزه بنيادي ديگر براي خداوند برمي‌شمارد و همچنين مي‌گويد که پرتويي از اين فروزه‌ها در آدمي نيز موجود است. در حقيقت انسان کامل زرتشت با رسيدن به اين فروزه‌هاي مينوي معني مي‌گيرد.

الف: وهَشتامَنَ «بهمن» Vahishtamana والاترين انديشه يا منش، خرد جهاني.

ب: اَشاوهيَشتا «ارديبهشت» Ashavahishta قانون دگرگوني‌ناپذير راستي جهان، اين قانون گوهر داد و راستي «اَشا» چکيده دين زرتشت گفته شده است.

ج: خشَتراويريا «شهريور» Khashathra Vairya نيروي سازنده، توانايي انسان کامل در عدم گرايش به سمت بدي‌ها.

د: سپَنتا ارمَيتي «اسفند» Spenta Avrmatti که آرامش افزاينده، مهر جهاني، برادري جهاني که از راه خدمت بدون انتظار پاداش به دست مي‌آيد.

و: هَ اُروتات «خرداد» Haurvatat گوهر کمال که محصول خودشناسي است و به وسيله آن مي‌توان به اهورامزدا رسيد.

ه: اَمِرَتات «امرداد» Ameretat بي‌مرگي، جاودانگي، که نتيجه پيمودن مسير 6 گانه است.

اين آموزه‌ها قائم به ذات اهورا هستند که خود بازتابي است از تفکر وحدت وجود و انساني که توان رسيدن به خالق در او تعبيه شده است. در حقيقت بر اين شبه يا تصوير اخلاقي اهورا مزداست.

به اعتقاد زرتشت براي شناخت خداوند بايد همانند او رفتار شود، يعني از راه نيکي، راستي، هم‌آهنگي و ديگر آموزه‌ها.

اما اعتقاد زرتشت که انسان توان شناختن خداوند را دارد، نقطه عطفي است در مسير تکامل اديان.

انسان کامل زرتشت انساني سرفراز است. به راهي که آزادانه قدم در آن نهاده و به سويي که خود برگزيده است، ايمان مي‌ورزد و به ارزش ياري و پيوستگي خود و خويشتن خويش آگاه است. پندار نيک، گفتار نيک، کردار نيک مراحل عملي است که انسان را به مقام نور الانوار خواهد رساند.

ديگر ويژگي‌هاي انسان کامل زرتشت: پرستش آفريدگار جهان خالصانه و بدون ريا، پرهيز از گناه و احترام به حقوق ديگران و آزادي آن‌ها را پايمال نساختن است و اين‌که از اهورامزدا بخواهد به او در اين راه کمک کند. خشم و غضب را از خود دور سازد و مراقب باشد دست به ستمگري نزند. تا جائي‌که ممکن است از جنگ بپرهيزد و به گونه‌اي رفتار کند که مخالفان را با مهر و محبت جذب کند. اما اگر لازم شد با انديشه، گفتار و کردار در برابر بدکاران به مبارزه برخيزد. رستگاري و نجات مردم از جهل و ناداني و ظلم و ستم از اهداف اين انسان کامل است.

انسان کامل زرتشت انساني است پايه‌گذار آرمانشهر زرتشت در طرح مدينه فاضله، او پيشگام افلاطون و ساير انديشمندان بوده است. 3

«براي «برقراري» بهترين شهرستان نيکويي،3 به راستي، شهرياري را از آن کسي مي‌دانيم و نويد مي‌دهيم که پيراسته نفس باشد.» براي مزدا- اهورا و بهترين اَشا. «يسنا، هات 35 و 51»

«هر کس که در شأن خود و در راه پيشرفت و سازندگي جهان و استقرار اَشا کار کند، سوشيانت و نجات دهنده است.» «يسنا، هات 48»

زماني‌که سوشيانت ظهور ‌کند، پندار نيک، گفتار نيک، کردار نيک را بر جهان حاکم خواهد کرد و راه را براي گذشتن از اين جهان به جهان ديگر روشن و هموار خواهد ساخت و با ظهور آخرين مخلوق پروردگار که آخرين سوشيانت «منجي» است، اهريمن براي هميشه نابود مي‌شود و رستاخيز صورت مي‌گيرد.
http://mohakeme.com/news-261.html

آتشکده

ای خانه ی دلدار که از بیم بد اندیش

روی از تو همی تافته و دل بتو دارم

رو تافتنم را منگر ز آنکه به هر حال

جان بهر تو می بازم و منزل بتو دارم

گر من ز می مغانه مستم، هستم گر کافر و گبر و بت پرستم، هستم

هر طایفه ای بمن گمانی دارد من زان خودم، چنانکه هستم، هستم